جدول جو
جدول جو

معنی سنگ شناس - جستجوی لغت در جدول جو

سنگ شناس
(کَ / کِ)
سنگ شناسنده. کسی که در علم سنگ شناسی متبحر است. عالم علم الاحجار
لغت نامه دهخدا
سنگ شناس
کسی که در علم سنگ شناسی متبحر است عالم علم الاحجار
تصویری از سنگ شناس
تصویر سنگ شناس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کسی که انگل ها را می شناسد و دربارۀ موجودات آن ها مطالعه و بررسی می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سخن شناس
تصویر سخن شناس
کسی که نیک وبد شعر یا نوشته ای را دریابد، سخن سنج، شناسندۀ سخن، سخن دان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رگ شناس
تصویر رگ شناس
رگ زن، فصاد، کسی که رگ های بدن را می شناسد
فرهنگ فارسی عمید
(اَ تَ سو تَ / تِ)
زیباشناس. اهل ذوق:
از بتان آن طلب ار حسن شناسی ای دل
کاین کسی گفت که در علم نظر بینا بود.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو گُ ذَ تَ / تِ)
سکه شناسنده. آنکه مسکوک اصیل را از مسکوک تقلبی تشخیص دهد، پول پرست. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سَ شِ)
علم الاحجار. (فرهنگستان). علم به احوال و چگونگی احجار و کانیهای مختلف. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
بافت شناس. (لغات فرهنگستان). رجوع به بافت شناس شود
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ نِ)
سنگی که در راه ها برای نشان و معرفت مقادیر منازل نصب کنند. (آنندراج) :
بال و پر شد شوق من سنگ نشان خفته را
من براه انداختم این کاروان خفته را.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ گَ شِ)
کسی که درباره موجودات انگل مطالعه و بررسی کند. شخصی که تخصص و تبحر در شناسائی موجودات طفیلی دارد. طفیلی شناس. (فرهنگ فارسی معین) ، توسعاً، رز. درخت انگور. (یادداشت مؤلف). رز. تاک. کرم. میو. میوانه:
شاخ انگور کهن دخترکان داد بسی.
منوچهری.
و رجوع به رز و گیاه شناسی گل گلاب ص 162 شود
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ / دِ)
شناسندۀ سخن. سخندان. سخن سنج. ادیب:
سخن شناسان بر جود او شدید یقین
کجا یقین بود آنجا بکار نیست گمان.
فرخی.
دانی که من آن سخن شناسم
کابیات نو از کهن شناسم.
نظامی.
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نه ای دلبرا سخن اینجاست.
حافظ.
بر ضمیر خورشید اقتباس هوشمند سخن شناس در نقاب شبهه و اقتباس مخفی نخواهد بود. (حبیب السیر)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تن شناس
تصویر تن شناس
کسی که به معرفت احوال تن را حاصل کرده طبیب، ظاهری قشری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رگ شناس
تصویر رگ شناس
کسی که رگهای بدن را می شناسد
فرهنگ لغت هوشیار
چم شناس سخن شناس: روش شناس کسی که از نص کلام الله مطلع باشد: مجتهد هرگه که باشد نص شناس اندر آن صورت نیندیشد قیاس. (مثنوی. نیک. 204: 3)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسج شناس
تصویر نسج شناس
بافت شناس
فرهنگ لغت هوشیار
دانگشناس آنکه مسکوک اصیل را از از مسکوک تقلبی تشخیص دهد، پول پرست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخن شناس
تصویر سخن شناس
سخن سنج و سخن دان
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که درباره موجودات انگل مطالعه و بررسی کند شخصی که تخصص و تبحر در شناسایی موجودات طفیلی دارد طفیلی شناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساز شناس
تصویر ساز شناس
آنکه انواع سازها و آلات موسیقی را شناسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنگ شناسی
تصویر سنگ شناسی
علم به احوال و چگونگی احجار و کانیهای مختلف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
زهر شناس آنکه انواع سموم را شناسد زهر شناس
فرهنگ لغت هوشیار
زیبایی شناس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اسم ادیب، سخن پرداز، سخندان، ناقد، سخن فهم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
Toxicologist
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
toxicologue
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
токсиколог
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
Toxikologe
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
токсиколог
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
toksykolog
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
毒理学家
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
toxicologista
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
tossicologo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
toxicólogo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
toxicoloog
دیکشنری فارسی به هلندی