سنگی که در راه ها برای نشان و معرفت مقادیر منازل نصب کنند. (آنندراج) : بال و پر شد شوق من سنگ نشان خفته را من براه انداختم این کاروان خفته را. صائب (از آنندراج)
سنگی که در راه ها برای نشان و معرفت مقادیر منازل نصب کنند. (آنندراج) : بال و پر شد شوق من سنگ نشان خفته را من براه انداختم این کاروان خفته را. صائب (از آنندراج)
کسی که درباره موجودات انگل مطالعه و بررسی کند. شخصی که تخصص و تبحر در شناسائی موجودات طفیلی دارد. طفیلی شناس. (فرهنگ فارسی معین) ، توسعاً، رز. درخت انگور. (یادداشت مؤلف). رز. تاک. کرم. میو. میوانه: شاخ انگور کهن دخترکان داد بسی. منوچهری. و رجوع به رز و گیاه شناسی گل گلاب ص 162 شود
کسی که درباره موجودات انگل مطالعه و بررسی کند. شخصی که تخصص و تبحر در شناسائی موجودات طفیلی دارد. طفیلی شناس. (فرهنگ فارسی معین) ، توسعاً، رز. درخت انگور. (یادداشت مؤلف). رز. تاک. کرم. میو. میوانه: شاخ انگور کهن دخترکان داد بسی. منوچهری. و رجوع به رز و گیاه شناسی گل گلاب ص 162 شود
شناسندۀ سخن. سخندان. سخن سنج. ادیب: سخن شناسان بر جود او شدید یقین کجا یقین بود آنجا بکار نیست گمان. فرخی. دانی که من آن سخن شناسم کابیات نو از کهن شناسم. نظامی. چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست سخن شناس نه ای دلبرا سخن اینجاست. حافظ. بر ضمیر خورشید اقتباس هوشمند سخن شناس در نقاب شبهه و اقتباس مخفی نخواهد بود. (حبیب السیر)
شناسندۀ سخن. سخندان. سخن سنج. ادیب: سخن شناسان بر جود او شدید یقین کجا یقین بود آنجا بکار نیست گمان. فرخی. دانی که من آن سخن شناسم کَابیات نو از کهن شناسم. نظامی. چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست سخن شناس نه ای دلبرا سخن اینجاست. حافظ. بر ضمیر خورشید اقتباس هوشمند سخن شناس در نقاب شبهه و اقتباس مخفی نخواهد بود. (حبیب السیر)